ایام سالروز شهادت آیتالله دکتر بهشتی و 72 تن از یارانش فرصت مناسبی است برای واکاوی و شناخت بیشتر افکار و اندیشههای آیتالله بهشتی در ساخت و تثبیت نظام اسلامی و درسها و آموزههای ایشان برای امروز.
بدین منظور گروه سیاست ایکنا گفتگویی با حجتالاسلام و المسلمین مسیح مهاجری، مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی و از بازماندگان فاجعه هفتم تیر انجام داده که به واسطه آشنایی و نزدیکی با شهید بهشتی شناخت و خاطرات بسیاری از ابعاد مختلف فکری، رفتاری و مدیریتی ایشان دارند. مهاجری که به عنوان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی در جلسه هفتم تیرماه حزب حضور داشته و آخرین جملات آیتالله شهید بهشتی را به یاد دارد، در این گفتوگو از نگاه راهبردی و آیندهنگرانه ایشان در همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی، روحیه تحولخواهی و منش وی در برابر تهمتها و هجمههای مخالفان سخن گفته است.
متن گفتوگو به شرح ذیل است:
ایکنا ــ از نحوه آشنایی خود با شهید بهشتی بفرمائید؟ کدام ویژگی خاص اخلاقی، رفتاری یا مدیریتی ایشان شما را جذب کرد؟
آیتالله بهشتی از فضلای معروف حوزه علمیه قم در دهه چهل بودند؛ همان دههای که نهضت امام(ره) شروع شد. البته ایشان را خیلی زود به دلیل همراهی با نهضت، در قم ممنوعالاقامه کرده و مجبور به ترک قم کردند. لذا ایشان پس از آن به تهران آمدند. در آن چند سالی که شهید بهشتی در قم حضور داشتند برای همه طلاب جاذبه داشتند و من هم که از سال 1339 وارد حوزه علمیه قم شدم و به نوعی از طلاب تازهوارد بودم از این قاعده مستثنی نبودم. جاذبه ایشان برای همه ما طلاب از جنبههای علمی، اخلاقی، رفتاری و کارهای نو و جدید در حوزه علمیه مانند تأسیس دبیرستان «دین و دانش» و مدیریت مدرسه حقانی بود. این کار بدیعی بود که یک روحانی دبیرستان تأسیس کند اما ایشان اهداف بلندی را از این اقدام دنبال میکرد. مدرسه حقانی نیز به سبک جدیدی غیر از الگوهای سنتی رایج در حوزههای علمیه اداره میشد و مجموعه این موارد باعث جذب افراد به شهید بهشتی میشد.
علت اصلی آشنایی من با شهید بهشتی این بود که ایشان پس از اقامت چند ساله در آلمان و بازگشت به کشور، در قم به دنبال چند نفر بودند تا با آن افراد یک کار علمی تحت عنوان «تربیت مبلغ» انجام دهند و برای چنین طرحی افراد تحصیلکرده حوزه را مد نظر داشتند تا این افراد با مبانی تبلیغی و علوم مورد نیاز این کار علاوه بر دروس متداول حوزه آشنا شوند تا به بعضی کشورها برای تأسیس مراکز تبلیغ اسلام اعزام شوند. ایشان چهار نفر را برای این کار انتخاب کردند که یکی از آنها بنده بودم و این برنامه ده سال، تا 1357، به طول انجامید و ایشان مرتب به قم میآمدند و هر ماه یکی دو بار جلساتی در منزل آقایان قدوسی، خود من و برخی دیگر از فضلای قم برگزار میشد و ایشان به کارهای انجام شده نظارت میکردند. همچنین جلسات دیگری با ایشان در تهران داشتیم که مجموعه این دیدارها، جلسات و گفتوگوها به آشنایی بیشتر با شخصیت و ابعاد فکری شهید بهشتی انجامید.
ایکنا ــ در شب فاجعه هفتم تیر و جلسه حزب جمهوری اسلامی چه گذشت و چه مباحثی در آن جلسه مطرح شده بود؟ اگر خاطرهای از آن شب دارید بگویید.
معمولاً یکشنبه هر هفته جلسهای در سالن کنار حیاط دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی که در قسمت غربی حیاط حزب بود، برگزار میشد و در آن جلسات مؤسسین حزب از جمله دبیرکل حزب که شهید بهشتی بودند در مورد مباحث مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روز صحبت میکردند. در جلسه مذکور اعضای شورای مرکزی حزب، بعضی از اعضای تشکیلات حزب در تهران و اعضای حزب در قوای سهگانه، شرکت داشتند. روز یکشنبه 7 تیر 1360 طبق معمول هر هفته این جلسه برگزار شد و موضوع بحث طبق برنامهریزی قبلی مسائل اقتصادی از جمله تورم بود. شهید بهشتی از آنجا که در اقتصاد هم خیلی مطالعه و کار کرده بودند در این حوزه صاحبنظر بودند و بنا بود خوشان صحبت کنند، اما همان ابتدای جلسه، موضوع بحث تغییر پیدا کرد. علت هم این بود که 7 تیر 1360 در واقع دو هفته پس از عزل بنیصدر از ریاست جمهوری توسط مجلس و یک هفته پس از آغاز جنگ خیابانی منافقین در تهران و به شهادت رساندن تعدادی از حزباللهیها بود. به علت عزل بنیصدر، طبق قانون اساسی باید بعد از مدت کوتاهی انتخابات ریاستجمهوری برگزار میشد و لذا شهید بهشتی گفتند در جلسه امشب موضوع اقتصادی را کنار میگذاریم و درباره اینکه چه کسی کاندیدای حزب برای انتخابات ریاست جمهوری شود صحبت میکنیم. من با مقداری تأخیر وارد جلسه شده بودم و زمانی که بر روی صندلی نشستم اولین عبارتی که از شهید بهشتی شنیدم این بود که «ما دیگر نباید اجازه بدهیم یک مهره آمریکا رئیسجمهور ما بشود» که منظور ایشان بنیصدر بود؛ وقتی این جمله به پایان رسید آن انفجار رخ داد و شهید بهشتی و 72 تن از اعضای حاضر در جلسه به شهادت رسیدند.
ایکنا ــ آیا تجربه زندگی در غرب بر توجه و تأکید شهید بهشتی بر کار تشکیلاتی و گروهی و کادرسازی و تربیت نیرو تأثیر داشت یا توجه به این امر مهم جزو ویژگیهای بارز ایشان قبل از حضور در آلمان هم بود؟
من از خود ایشان شنیدم که بیان کردند در دهه 30؛ سالهای 1331 و 1332 که مسائل نهضت ملی شدن صنعت نفت و روابط آیتالله کاشانی و دکتر مصدق مطرح بود، در اصفهان در راهپیماییها شرکت میکردم. در یکی از این راهپیماییها از خودم سؤال کردم که چرا مذهبیها که این همه تلاش و مبارزه میکنند و در نهضتها حضور دارند در نهایت هیچ وقت پیروز نمیشوند و کار به دست آنها نمیافتد، خودم(شهید بهشتی) به این نتیجه رسیدم که دلیلش آن است که تشکیلات ندارند و از آنجا به این فکر افتادم که باید تشکیلات درست کنیم و تشکیلاتی عمل کنیم. بنابراین فکر تشکیلاتی از آن زمان به ویژگی و ذات شهید بهشتی تبدیل شده بود و ربطی به رفتن ایشان به آلمان نداشت.
البته ایشان در سه مقطع قبل از رفتن به آلمان، زندگی در آلمان و پس از بازگشت به کشور چند کار تشکیلاتی مهم غیر از تأسیس حزب جمهوری اسلامی کردند. همین تأسیس دبیرستان «دین و دانش» که بیان کردم در واقع یک کار تشکیلاتی بود و هدف داشت و خود ایشان به من گفتند هدفم این بود با جدایی بین روحانیت و دانشجو یا حوزه و دانشگاه که رژیم شاه به دنبال ایجاد و تعمیق آن بود، مبارزه کنم و با تأسیس این دبیرستان دانشجوهای آینده را که الان دانشآموز هستند با روحانیت آشنا کنم و این دو قشر با هم انس داشته باشند. ایشان در آن دبیرستان برای تدریس تا آنجا که میسر بود از روحانیون، حتی برای تدریس زبان انگلیسی، استفاده میکردند و خود ایشان تدریس زبان انگلیسی را برعهده گرفتند. وقتی من پرسیدم چرا شما این کار را به عهده گرفتید، بیان کردند که خواستم با این کار به دانشآموزان بگویم که فکر نکنید یک معمم و روحانی زبان خارجی بلد نیست و خودم این تدریس را انجام دادم تا آنها از این طریق بیشتر با روحانیت مأنوس شوند. کار تشکیلاتی دیگر مهم ایشان که باز قبلا ذکر کردم تأسیس مدرسه حقانی یا منتظریه بود و این در زمانی بود که حوزههای علمیه به شکل سنتی اداره میشد که خود ایشان و شهید قدوسی آنجا را اداره میکردند و یک کار بسیار منظم و تشکیلاتی بود. همچنین در هنگام حضور در تهران، قبل و بعد از حضور در آلمان، کارهای تشکیلاتی در قالب هیئتهای مذهبی انجام میدادند و خیلی از آثار علمی به خصوص قرآنی و تفسیری که از ایشان به جا مانده و شورای احیای آثار شهید بهشتی آنها را به صورت کتاب منتشر کرده، محصول همان جلساتی است که ایشان به صورت منظم و تشکیلاتی هر هفته برگزار میکردند و شهید بهشتی در آن جلسات مباحث تفسیری قرآن را بیان میکردند.
در آن زمان در آموزش و پرورش کتابی درباره مسائل دینی وجود نداشت و شهید بهشتی برای اینکه مسائل دینی را وارد کتابهای درسی کنند اقدام عملی کردند. ایشان پس از گرفتن مدرک لیسانس وارد آموزش و پرورش شدند، اما هدفشان این نبود که کارمند آموزش و پرورش شوند، اما این کار را انجام دادند تا در آموزش و پرورش نفوذ پیدا کنند و بتوانند یک کار تشکیلاتی برای وارد کردن افکار دینی و مذهبی در کتابهای درسی انجام دهند. لذا با چند نفر از دوستانشان از جمله شهید باهنر، مرحوم گلزاده غفوری و آقای برقعی مجموعهای در آموزش و پرورش شکل دادند و از این طریق کتابهای درس دینی آموزش و پرورش را تدوین کردند.
دیگر اقدام تشکیلاتی مهم دیگر و مرتبط با آموزش و پرورش این بود که از مجموعه آموزگاران و معلمان درس تعلیمات دینی مدارس تشکلی درست کردند و آنها را چند ماه یکبار در تهران یا کرج و در مناطق خوش آب هوا دور هم جمع میکردند و از این فرصت استفاده کرده و هم روش تدریس کتابهای دینی را به آنها آموزش میدادند و در کنار آن مسائل سیاسی روز را نیز برای آنها بیان میکردند. در خارج از کشور نیز اتحادیه دانشجویان را متشکل و تقویت کردند و حتی مردم مسلمان ایرانی و غیرایرانی ساکن در آلمان و کشورهای اطراف را متشکل کردند و برای آنها اتحادیه ایجاد کردند و دیدارها و جلسات منظم هفتگی با آنها داشتند و کار تشکیلاتی برای رشد فکری آنها انجام میدادند.
حزب جمهوری اسلامی در واقع آخرین و قویترین تشکیلاتی بود که ایشان ایجاد کردند. در قالب این حزب کادرهای زیادی تربیت شدند که تا سالها در بدنه دولت، مجلس و قوه قضائیه مشغول به خدمت بودند. شاید بتوان ادعا کرد در سالهای اخیر که گرفتار مشکلات و مفاسد در بدنه حکومت و مجموعه قوا شدیم به دلیل آن بود که از کادرهای تربیتشده و تهذیب پیدا کرده خبری نبود.
ایکنا ــ به نظر میرسد برخلاف بسیاری از افراد فعال در انقلاب که وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد از آمادگی لازم برای انجام کارهای ایجابی برخوردار نبودند و اساساً انتظار پیروزی انقلاب را نداشتند، شهید بهشتی به واسطه این پیشینه طولانی کار تشکیلاتی از معدود افرادی بود که نه تنها از پیروزی انقلاب شوکه نشد، بلکه میدانست چه کارهایی را باید انجام دهد. نظر شما در این باره چیست؟
جمعی پیش از انقلاب از جمله آقایان بهشتی، مطهری، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، خامنهای، باهنر و مفتح با هم کارهای علمی میکردند و فیشهای آن کارهای علمی تا پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی باقی مانده بود. آن کار علمی در واقع پایهریزی برای سیستماتیک عمل کردن در یک جامعه اسلامی بود. به واقع میتوان گفت تفکر حکومت اسلامی در ذهن همه این افراد بود و حتی این فکر در شهید بهشتی برجستهتر از دیگران بود. لذا این جمع فکر تشکیل حزب جمهوری اسلامی را قبل از پیروزی انقلاب در ذهن داشتند و حتی اساسنامه حزب را قبل از پیروزی انقلاب نوشتند و به همین دلیل توانستند یک هفته پس از پیروزی انقلاب، 29 بهمن 1357، اعلام موجودیت کنند و همه میدانند اعلام موجودیت یک حزب بدون اساسنامه و مرامنامه ممکن نیست. تفکر حکومت اسلامی در ذهن این آقایان بود و برای آن هم کار کرده بودند. البته بسیاری از عموم مردم پس از پیروزی انقلاب نمیدانستند باید چه کار کنند چون اصلاً آمادگی تشکیل حکومت را نداشتند ولی این افراد به خصوص شهید بهشتی این آمادگی را داشتند. البته آنها هم فکر نمیکردند انقلاب به این زودی پیروز شود اما آمادگی آن را داشتند.
ایکنا ـ از نگاه شهید بهشتی مهمترین مشخصه و مؤلفه حکومت اسلامی و حکمرانی مبتنی بر دین چه بود که اگر این ویژگی را نداشته باشد اسلامی و دینی بودن آن محل سؤال است؟
به نظر من عدالت مهمترین مشخصه حکومت اسلامی در اندیشه ایشان بود. البته شهید بهشتی عدالت را فقط در عدالت قضائی نمیدید بلکه آن را در اقتصاد، اخلاق، سیاست و حوزه اجتماعی هم میدید. اما بر روی عدالت اجتماعی با تکیه بر اقتصاد بیش از بقیه توجه داشتند و پس از آن بر عدالت اخلاقی تأکید میکردند.
ایکنا ــ دلیل تأکید بیشتر ایشان بر عدالت اجتماعی و اقتصادی نسبت به سایر حوزهها از جمله استقلال و آزادی چه بود؟
البته ایشان درباره آزادی و استقلال هم سخنان زیادی بیان کرده است. اما به خاطر اختلاف طبقاتی شدید در جامعه بر عدالت اقتصادی تأکید بیشتری دارد. تعبیری ایشان دارد که اهمیت این مسئله را نشان میدهد؛ «تا وقتی که در جامعه ما گرسنه و خیلی گرسنه وجود دارد و در مقابلش سیر و خیلی سیر وجود دارد نمیتوانیم این جامعه را اسلامی بدانیم». یا در صحبت دیگری که پس از گذشت 15 ماه از پیروزی انقلاب است بیان میکنند که «15 ماه از پیروزی انقلاب گذشته اما هنوز در جامعه ما سیر و گرسنه در مقابل هم وجود دارند و این قابل قبول نیست و انقلاب باید این را از بین برده باشد. ما تا زمانی که این اختلاف طبقاتی را از بین بنریم نمیتوانیم ادعا کنیم که اسلامی هستیم».
حتی سخن مهمتری ایشان دارند که گفتن آن خیلی جرئت میخواست؛ «حتی اگر جامعه را سرتاسر قرآنی کنیم و همه جای آن را از قرآن بپوشانیم اما در این جامعه فقر، اختلاف طبقاتی و گرسنه وجود داشته باشد و مردم سرشان را شب گرسنه بر زمین بگذارند، این جامعه لجن است حتی اگر سر تا پای این جامعه را با قرآن بپوشانیم». این خیلی حرف مهمی است، یعنی باید به نیازهای واقعی مردم توجه کرد. امروز هم خیلی افراد هستند که از موضوعاتی حرف میزنند که به معیشت و زندگی مردم هیچ ربطی ندارد و در یک عالم خیالی سیر میکنند. در حالی که الان با توجه به مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم، باید به سراغ رفع این مشکلات بروند و به سفره مردم توجه کنند. تا زمانی که این کارها انجام نشود صحبت از مسائل دیگر مشکلی را حل نمیکند و این حرف اصلی شهید بهشتی بود.
ایکنا ـ انقلابیگری در تفکر و اندیشه شهید بهشتی چه معنایی دارد و چه تفاوتی با برداشتهایی که برخی جریانهای سیاسی امروز از این مفهوم دارند میکند؟ چه نسبتی بین عقلانیت و انقلابیگری در اندیشه شهید بهشتی وجود دارد؟ رفتار و نوع واکنش ایشان در مقابل هجمهها و تهمتها تا چه حد میتواند معیاری برای انقلابیگری صحیح باشد؟
شهید بهشتی تعبیر معناداری درباره انقلاب اسلامی دارند و میفرمایند «انقلاب اسلامی ما انقلاب ارزشهاست»؛ خیلی افراد به این جمله دقت نکردند و مفهوم واقعی آن را درک نکردند. این تعبیر بدان معناست که ما انقلاب کردیم برای اینکه ضد ارزشها را کنار بگذاریم و ارزشها را جایگزین آنها کنیم. اگر کسی بر روی این جمله فکر و دقت کند متوجه میشود که هیچ وقت در هیچ جای دنیا ارزش را با زور، فشار و دعوا نمیتوان حاکم کرد. ارزش را با اخلاق، عمل و بیان منطقی میتوان در یک جامعه حکمفرما کرد؛ معنی سخن شهید بهشتی این است که ارزش و هم راه به کرسی نشاندن آن، منطق و اخلاق است. شهید بهشتی هم هیچگاه با فشار، زور و حذف موافق نبود و انقلابی بودن را اینگونه معنا نمیکرد.
درباره مخالفت ایشان با رویکرد حذفی خاطرهای از ایشان دارم که بیان میکنم. نقش حزب جمهوری اسلامی برای انتخاب افراد برای حضور در مجلس خبرگان قانون اساسی و پس از آن در مجلس قانون اساسی بسیار تعیینکننده بود و مردم از این حزب استقبال میکردند. ایشان در جلسه شورای مرکزی حزب که من هم حضور داشتم بیان کردند که ما باید از غیر حزب نیز افراد صاحبنظری را انتخاب کنیم تا در لیست حزب جمهوری اسلامی باشند و گزینه مدنظرشان هم دکتر پیمان بود که اگر قبول کند در لیست حزب باشد. بالاخره شورای مرکزی حزب این پیشنهاد را قبول کرد و قرار براین شد که از دکتر پیمان برای حضور در لیست حزب برای انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی دعوت شود. دکتر پیمان به عنوان یک فرد مسلمان از جریان دیگری بود که تفکری متفاوت از تفکر حاکم بر حزب جمهوری اسلامی داشت و حزب را قبول نداشت، لذا وقتی با ایشان صحبت شد، گفت که حزب جمهوری اسلامی را قبول ندارد و حاضر نیست اسمش در لیست حزب باشد، اما نکته مهم اصرار شهید بهشتی بر حضور ایشان در لیست حزب با وجود تفاوت فکری بود. این نشان میداد که شهید بهشتی انقلابیگری را در حذف، تندروی، دعوا، تهمت زدن نمیدانست بلکه در منطق، رأفت، مدارا، اخلاق و برخوردهای مسالمتآمیز البته همراه با حفظ اصول و آرمانها و کوتاه نیامدن از آنها میدانست. براین اساس هر وقت ایشان از آزادی به منزله یکی از آرمانهای انقلاب صحبت میکرد، بلافاصله یک تبصره هم میآورد و آن هم این بود که بیبند و باری، آزادی نیست و حتما باید احکام دینی و ارزشها رعایت شود و نباید از مرز ارزشها و اخلاق عبور کرد و آزادی را اینگونه معنا کرد. لذا انقلابیگری از نگاه شهید بهشتی به معنی ترویج ارزشها همراه با منطق و مدارا بود و غیر از آن را انقلابیگری نمیدانست.
ایکنا ــ رهبر معظم انقلاب در سخنرانی امسال مراسم سالگرد ارتحال امام(ره) به تبیین ویژگی تحولخواهی امام(ره) پرداختند. مرور زندگی و فعالیتهای شهید بهشتی به منزله یکی از نزدیکترین یاران امام(ره) نشان میدهد که این ویژگی تحولخواهی در مورد شخص ایشان کاملاً مصداق پیدا میکند. درباره این ویژگی شخصیتی و مدیریتی ایشان توضیح دهید.
مجموعه اقدامات تشکیلاتی ایشان به ویژه در قم، اقدامات تحولی بود و به این معنا شهید بهشتی یک شخصیت تحولخواه بزرگ در روحانیت و حوزههای علمیه بود. ایشان قبل از تأسیس مدرسه حقانی، مدیریت مدرسه آیتالله گلپایگانی را برعهده داشتند و این اولین مدرسه در حوزه علمیه قم بود که با نظم و سبک جدید تأسیس شده بود که در خیابان تهران واقع در مسیر جاده قدیم قم ـ تهران قرار داشت که آیتالله گلپایگانی که خودشان مرجع تقلیدی روشنی بودند آن را تأسیس کرده بودند و برای خروج از روشهای سنتی تدریس حوزه، کاهش اوقات بیفایده طلاب، کمک به وضع معیشتی آنها و تهیه امکانات اولیه در مدرسه، به سراغ شهید بهشتی برای به سرانجام رساندن این کار و مدیریت این مدرسه رفتند. این نشان میداد که شهید بهشتی از نظر بزرگان حوزه علمی یک شخص تحولگرا، اهل نظم و دارای توان مدیریتی بود که میتوانست این تحول را ایجاد کند و آن مدرسه را ایشان به خوبی و با موفقیت اداره کردند و پس از آن بود که مدرسه حقانی را با کمک مالی فرد خیری تأسیس و اداره کردند. اینها تحولات بزرگی در حوزه علمیه بود و البته بعدها همین مدارس جدید در حوزه عمومیت پیدا کرد و امروز مدارس منظم و با سبک آموزشی جدید در حوزه که آقای شهید بهشتی ایجاد کرده بود با امکانات بیشتر در حال فعالیت است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز شهید بهشتی تحولات بزرگی را در قسمتهای مختلفی که کار کردند رقم زدند؛ در دستگاه قضایی ایشان تحول بزرگی ایجاد کردند، هرچند فرصت پیدا نکردند آن را کامل عملی کنند و جلو ببرند. اگر شهید بهشتی زنده میماند من مطمئن هستم حتی یک انسان فاسد در قوه قضائیه حضور نداشت و این به خاطر نظارت قوی ایشان بود و دیگر امثال طبریها، منصوریها و 60 قاضی فاسدی که سال گذشته از این قوه اخراج شدند وجود نمیداشتند.
همچنین ایشان در حوزه سیاسی، اجرایی و تقنینی همین تحول را در قالب تشکیلاتی قوی دنبال میکردند. ایشان به من یک بار گفتند که اگر با همین روش عادی به کار ادامه دهیم هیچ وقت نمیتوانیم کادر بسازیم و مملکت هم برای اداره شدن به کادرسازی نیاز دارد و طرح و برنامهشان این بود که سالی دویست نفر تربیت شوند که در قوای سهگانه و سایر نهادها تقسیم شوند. اگر این کار ده سال ادامه مییافت حدود دو هزار نفر کادر قوی، تشکیلاتی، تهذیب نفس شده و اخلاقمدار تربیت شده بود و قطعاً وضعیت ما با امروز متفاوت بود. لذا میتوان گفت بزرگترین تحولخواه پس از امام(ره)، شهید بهشتی بود.
ایکنا ــ درباره نقش مؤثر شهید بهشتی در تدوین قانون اساسی، گنجاندن اصل ولایت فقیه و حقوق مردم در کنار هم توضیحاتی بفرمایید؟ ایشان در عین حال که معتقد به ولایت فقیه بودند اما برخلاف برخی شخصیتها و گروهها آن را در مقابل حقوق مردم نمیدیدند. چگونه ایشان توانست این دو مقوله را در کنار هم، نه در مقابل هم، قرار دهد؟
ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی با آیتالله منتظری بود، اما این ریاست رسمی و اسمی بود نه ریاست عملی. لذا وقتی جلسه آغاز میشد ایشان آغاز جلسه را اعلام میکردند اما فوراً بدون اینکه وارد موضوعات و دستور کارها شوند به آقای بهشتی، نایب رئیس مجلس خبرگان، میگفتند که جلسه را اداره کند و این به خاطر میر و مدبربودن شهید بهشتی بود و همه، از جمله آیتالله منتظری، آن را قبول داشتند. البته در عین حال نباید تواضع و بزرگواری آقای منتظری را از نظر دور داشت.
اصل ولایت فقیه از همین مجلس خبرگان قانون اساسی حاصل شد و آقای منتظری و شهید بهشتی به آن معتقد بودند. اما عدهای در همین مجلس معتقد بودند که نباید چارچوبی برای ولایت فقیه در نظر گرفت و مردم حقی در مقابل ولی فقیه ندارند. بحثهای زیادی در این باره انجام گرفت اما یکی از کسانی که بسیار قوی در مقابل این تفکر ایستادگی کرد شهید بهشتی بودند و محصول این ایستادگی اصل 110 قانون اساسی است. اصل 110 اختیارات ولی فقیه را بیان میکند؛ آقای بهشتی به اصول ولایت فقیه معتقد بودند اما در عین حال اعتقاد داشتند اختیارات ولی فقیه باید به طور قانونی مشخص باشد و خارج از چارچوب نباشد و لذا اصل 110 موارد اختیارات ولی فقیه را مطرح میکند. وقتی سخن از اختیارات ولی فقیه میشود بدین معناست که خارج از این اختیارات کاری نمیتواند بکند و باید در چارچوب مشخصشده باشد.
البته آن زمان خوشبینی آقای بهشتی و جایگاه امام(ره) در جامعه دست به دست هم داد که کوتاهیها و قصورهایی در تدوین قانون اساسی انجام گرفت؛ یعنی آقای بهشتی فکر نمیکردند روزی برسد که جاهایی از قانون اساسی نیازمند مکملهایی برای جلوگیری از برخی مشکلات شود. یکی از این مشکلات رادیو و تلویزیون است که در قانون اساسی انحصاری تعریف شده و تنها در اختیار نظام و دولت است. در حالی که در دنیای امروز انحصاری بودن رادیو و تلویزیون اصلا معنی ندارد. حتی در همان زمان هم در خیلی از کشورهای دنیا رادیو و تلویزیون انحصاری نبود اما به این مسئله فکر نشده بود. همانطور که مطبوعات متنوع از دولتی و خصوصی وجود دارد، قانون مطبوعات هم وجود دارد که بیان میکند روزنامهها باید در چارچوب ضوابط و مقررات و اخلاق عمل کنند و به خارج وابستگی نداشته باشند و برخلاف مصالح کشور عمل نکنند و اگر این اقدامات را انجام دهند تعقیب قانونی دارد. رادیو و تلویزیون هم میتواند دارای چنین قانونی باشد. حسن این کار آن است که فقط اخبار و مطالب از صدا و سیما، که هم انحصاری عمل میکند و هم انحصار یک جمع و تفکر خاصی است، منتشر و منعکس نمیشود و رسانههای دیگر تصویری نیز براساس برداشت خود که خلاف مصالح ملی نباشد اخبار و محتوا را منتشر میکنند و مردم هم خودشان گوش میدهند و میبینند و انتخاب میکنند و این همان است که قرآن میفرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ». از این قبیل ایرادات در قانون اساسی وجود دارد که نیازمند مکمل برای اصلاح است. لذا اینگونه نیست هر کاری که در تدوین قانون اساسی انجام شده بدون اشکال است. اما واقعاً طبق مقتضیات آن زمان و شریط آن روز بهترین کارها در قانون اساسی انجام گرفت و تحول بزرگی نسبت به قوانین پیشین بود.
مسئله بعدی نقش مردم در قانون اساسی است. در قانون اساسی همه چیز به انتخابات و رأی مردم واگذار شده و شهید بهشتی نقش مهمی در تحقق این امر داشتند. در واقع آقای بهشتی سردمدار این کار بزرگ بودند و تفکر مردمی ایشان عامل این اتفاق بزرگ شد. امروز از شورای روستا تا شوراهای شهر، مجلس، ریاست جمهوری و رهبری با رأی مستقیم و غیر مستقیم مردم انتخاب میشوند. انتخابات هم به معنی حضور و تصمیمگیری مردم است. در مجلس خبرگان قانون اساسی در برابر این تفکر معارضانی به مانند امروز وجود داشت. یک بحث فقهی درباره ولایت فقیه تحت عنوان کشف یا نصب و انتخاب وجود دارد. عدهای معتقدند که ولی فقیه از طریق کشف مشخص میشود و ولی فقیه شخصی است که قبلا خدا انتخاب کرده و عدهای او را کشف و به مردم معرفی میکنند. در مقابل این، تفکر دیگری وجود دارد که معتقد است عدهای از میان واجدان شرایط عمومی کسی را انتخاب میکنند و او را به عنوان ولی فقیه منصوب میکنند. قانون اساسی هم راه انتخاب و نصب را برای ولی فقیه برگزید.
تفکر کشف در صورت اجرایی شدن تبعات و نتایج نامطلوبی دارد از جمله اینکه مردم هیچکاره هستند و معیار فقط سخن ولی فقیه است و اصلاً مشروعیت قانون اساسی به وجود ولی فقیه است. در حالی که این تفکر درست نیست و ولی فقیه مشروعیت خود را از قانون اساسی میگیرد و قانون اساسی برای او وظیفه و اختیارات تعیین کرده است. در قانون اساسی هم پیشبینی عزل ولی فقیه درصورت از دست دادن یکی از مشخصاتش مانند مدیریت، عدالت، تدبیر، علم و ... از سوی مجلس خبرگان شده است و این نشان میدهد اتفاقاً مردم کارهای هستند. اینها نشان میدهد تفکر کشف تفکر درستی نیست و تفکری که برای مردم حق قائل است و آنها را دارای حق انتخاب میداند و در مجموع مردم را همهکاره میداند، درست است و نظر اسلام هم چنین است. اتفاقاً ولایت فقیه به این طریق پشتوانه مردمی پیدا میکند و قویتر میشود.
ایکنا ــ برداشت و دیدگاه شهید بهشتی درباره قرآن و ارتباط آن با جامعه و زندگی مردم چه بود و در جلسات تفسیری بیشتر بر چه مواردی تأکید داشتند؟
شهید بهشتی بارها از قرآن به عنوان کتاب زندگی یاد کردند. الان بودجه و وقت زیادی صرف آموزش قرآن و تربیت حافظان و قاریان و برگزاری برنامههای قرآنی میشود که کارهای خوبی است. اما این باید بخشی از کار قرآنی ما باشد و این بخش اصلی نیست. این چنین کارهایی را مصر بیشتر و بهتر از ما انجام داده است و قاریان قرآن مصری برای ما جاذبه زیادی دارند و من که به مصر رفتم دیدم که پر از کلاسها و جلسات مختلف قرائت و حفظ قرآن است. اما وقتی وارد جامعه مصر میشوید گرسنگی مردم را مشاهده میکنید. منطقهای در قاهره به نام «مقابر» وجود دارد که عدهای در قبرها میخوابند. به تعبیر شهید بهشتی سر تا پای جامعه مصر را از قرآن بپوشانید اما مردم در گرسنگی باشند و در قبرها بخوابند این چه فایدهای دارد؟ قرآن باید به حل مشکلات مردم کمک کند و به مردم عزت و آقایی و رفاه و سعادت بدهد. این سخنان بدان معنا نیست که اقتصاد زیربنای همه چیز است، بلکه به این معناست که نمیتوان اقتصاد را نادیده گرفت و در کنار اقتصاد باید آزادی، اخلاق، قانون و ...باشد.
یک بار آقای قرائتی از من خواست که برای ایجاد یک بنیاد قرآنی همکاری کنم که من نپذیرفتم و گفتم من مخالف قرآن نیستم ولی برای قرآن در این مملکت از این نوع کارها خیلی انجام شده است. اگر می خواهید بنیادی تأسیس کنید بنیادی برای بهبود زندگی مردم و رفع فقر درست کنید. الان کار به پشتبام خوابی رسیده است باید این مشکلات را حل کرد و قرآن هم میگوید این مشکلات را حل کنید. شهید بهشتی در تمام مجالس، درسهای تفسیری و «کتاب خدا از دیدگاه قرآن» اولاً با زبان مردم حرف میزدند و ثانیاً بر مسائل زندگی مردم تکیه داشتند. اگر سطح زندگی مردم بهبود پیدا کند مردم خود به خود به قرآن، تعالیم اسلام و همه ارزشها جذب میشوند. اما اگر مسئولان به فکر خودشان باشند و حقوقهای آنها با حقوق مردم فاصله زیادی داشته باشد، مردم حتی حرف حق و آیه قرآن را از زبان آنها نمیپذیرند.
شهید بهشتی معتقد بود قرآن را باید به زندگی واقعی مردم برد و پیاده کرد. این بدان معنا نبود که قرآن کتاب اقتصادی است بلکه این پیام را میداد که قرآن برنامه زندگی است که اگر این برنامه درست شود، اخلاق مردم، قانونمداری و رفتارها اصلاح میشود.
ایکنا ـ چرا شخصیت و اندیشه ایشان با این همه وجوه قابل تأمل مغفول مانده و به جامعه شناسانده نشده است؟ آیا تعمدی در این اتفاق بوده یا کوتاهی نخبگان و رسانهها بوده است؟ در عین حال تا چه اندازه نقد تفکرات و اندیشههای بزرگان انقلاب از جمله شهید بهشتی را ضروری میدانید؟
در مورد مطرح نشدن افکار شهید بهشتی نمیتوان همه را به یک چوب راند؛ عدهای نسبت به معرفی ایشان واقعاً غفلت میکنند و گرفتاریهایی دارند که اجازه نمیدهد به این کار بپردازند. اگر روزنامه جمهوری اسلامی حداقل یک ماه در سال به شهید بهشتی میپردازد و رسانه دیگری فقط در ایام سالروز هفتم تیر به این کار مبادرت میکند این را به این معنا نمیدانم که آن رسانه و روزنامه نمیخواهد شخصیت ایشان را معرفی کند، بلکه به خاطر نیروی کم و کارهای زیاد و امکانات آنهاست. اما عده دیگری هم هستند که افکار شهید بهشتی را مزاحم مفاسد، بخور بخورها، آقاییفروشی، زیادهخواهی و تفکر استکباری و استعلایی خود میدانند. زیرا اگر قرار باشد افکار و سخنان ایشان در جامعه مطرح شود و ملاک قرار گیرد خیلی از کارها را نباید بکنند و حتی از زدن برخی حرفها پرهیز کنند.
زمانی آیتالله جوادی آملی ابتدای انقلاب متوجه نکتهای شدند که بیان کردند و بعدها هم آن را تکرار کردند مبنی بر اینکه ما با نهجالبلاغه انقلاب کردیم ولی با رساله عملیه میخواهیم جامعه را اداره کنیم و این شدنی نیست. سخنان شهید بهشتی تفسیر نهجالبلاغه است. اگر قرار باشد تفسیر نهجالبلاغه با زبان روز براساس سخنان شهید بهشتی در جامعه پیاده شود خیلی از این آقایان در دستگاه اجرایی، تقنینی و قضایی باید بساط خود را جمع کنند و بروند. چون خیلی از صحبتهای آنان با حرفهای آقای بهشتی که حرف نهجالبلاغه و مفهوم زندگی واقعی اسلامی است، تطبیق نمییابد.
اینکه جنگ قدرت در کشور ما تمام نمیشود به این خاطر است که تقوا نداریم و میخواهیم کاری کنیم که به نفع خودمان باشد. در حالی که شهید بهشتی بیان میکرد فردی که مسئولیتی دارد وقتی ببیند فرد دیگری بهتر از او برای آن مسئولیت وجود دارد میگوید تا حالا نوبت من بود و الان نوبت شماست و من کار را رها میکنم. شهید بهشتی میفرمایند «من صریحاً میگویم در هر جامعهای که زمامدارانش تشنگان قدرت باشند در آن جامعه خود به خود طاغوت جای خودش را به دست آورده است. اگر میخواهید جامعهمان طاغوتی نشود بکوشید زمامدارانتان تشنگان قدرت نباشند و عاشقان خدمت باشند.» اما چون ما تشنه قدرت هستیم با هم دعوا میکنیم و نتیجه آن وضع امروز ماست.
در حوزه ضرورت نقد تفکرات بزرگانی مانند شهید بهشتی و کمرنگ بودن چنین فضایی باید گفت عشق به شهید بهشتی را به معنی نقد ایشان میدانم چون خود ایشان دوست داشتند نقد شوند. اما عدهای از روی علاقه شدید به ایشان تصور میکنند نباید شهید بهشتی را نقد کرد و نقد ایشان را جسارت به شخصیت ایشان میدانند. عده دیگری هم چون از وضع موجود راضی هستند و لذا چون به نفع خود فکر میکنند مخالف نقد اندیشه ایشان هستند و عدهای هم اساساً متوجه اهمیت چنین مسائلی نیستند. این نقد باید انجام شود اما با حفظ حرمت و احترام.
ایکنا ــ در پایان اگر خاطرهای از شهید بهشتی دارید که ناگفته است یا کمتر بیان شده بگویید.
روزی در منزل خود ایشان، فقط من و خودشان بودیم که به من گفتند قبل از غائله حزب خلق مسلمان، همراه بقیه بزرگان خدمت امام(ره) رسیدیم و به ایشان اصرار کردیم که در آذربایجان اختیاراتی به آقای شریعتمداری بدهید که امام جمعه و برخی مسئولان با نظر ایشان منصوب شود. اما امام(ره) فرمودند این کار درستی نیست و هرچه اصرار کردیم ایشان نپذیرفتند اما در نهایت اصرار ما جواب داد و امام(ره) فرمودند من قبول میکنم اما به شما میگویم اشتباه است. ما خوشحال شدیم و در ماشین نشستیم که برویم این کار را به جایی برسانیم که شنیدیم خلق مسلمان رادیو و تلویزیون تبریز را گرفت و اعلام استقلال کرد. بعد ایشان نتیجه گرفت که ما هر جا حرف امام(ره) را گوش کردیم و عمل کردیم به نتیجه رسیدیم و دیدیم درست است و هر جا خواستیم فکر خودمان را بر فکر امام(ره) ترجیح دهیم معلوم شد که اشتباه کردهایم.
خاطره دیگری که ناگفته نیست اما کمگفته است و از خود ایشان شنیدم این است که گفتند سران منافقین به خانه من آمدند و پیشنهاد دادند شما با ما باشید و ما آقای خمینی را از رهبری برکنار میکنیم و شما رهبر انقلاب بشوید و ما هم از شما پیروی میکنیم. به آنها گفتم من شاگرد و مرید امام(ره) هستم و امام(ره) تا آخر رهبر من است و هرگز چنین کاری نخواهم کرد. بعد از این بود که منافقین به فکر ترور شخصیت و در ادامه ترور فیزیکی ایشان افتادند و آن را عملی کردند. در کروکیهایی که از خانههای تیمی منافقین به دست آمد یکی از آنها کروکی منزل شهید بهشتی بود که آنجا را منفجر کنند یا در خانه ایشان را ترور کنند که وقتی به شهید بهشتی نشان دادیم قرار شد از قلهک به منطقه نزدیکتر به حزب بروند که هم از نظر مردمی بهتر باشد و هم اینکه قابل حفاظت بیشتری باشد. لذا مرحوم چهپور خانهای را برای ایشان در خیابان ایران کوچه دکتر سنگ اجاره کردند و اثاث خانه را همان روز هفتم تیر به این خانه منتقل کردند و بنا بود شهید بهشتی شب پس از این جلسه به این خانه بروند که آن انفجار رخ داد.
گفتوگو از مهدی مخبری
انتهای پیام